سید مرتضی آوینی در سال ۱۳۲۶ ش. در شهرری، واقع در جنوب تهران، به دنیا آمد.
پدرش مهندس معدن بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران سپری کرد و در سال ۱۳۴۴ ش. دیپلم گرفت. همان سال وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. رشته تحصیلی او معماری بود.
هم درس میخواند و هم کار میکرد. در سال ۱۳۵۴ ش. فوقلیسانس معماری گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آوینی به فیلمسازی روی آورد. او به گروه تلویزیونی جهاد سازندگی رفت و شروع به ساخت فیلمهای مستند کرد.
نخستین فیلم او درباره سیلی بود که در سال ۱۳۵۸ ش. در خوزستان آمد. فیلمهای مستند بعدی او یکی «شش روز در ترکمن صحرا» بود که درباره اقدامات ضد انقلاب در منطقه گنبد تهیه شد و دیگری «خان گزیدهها» بود که درباره خانهای منطقه فیروزآباد فارس ساخته شد.
آوینی با شروع جنگ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹) و محاصره بندر خرمشهر به این شهر رفت و با یاری همکارانش فیلم «فتح خون» را ساخت. سپس مجموعه «حقیقت» را برای شهر آبادان تهیه کرد.
مشهورترین کار آوینی ساخت مجموعه تلویزیونی «روایت فتح» بود که از سال ۱۳۶۴ش. از تلویزیون پخش شد. روایت فتح، از آنجا که چهره واقعی جبهههای جنگ را نشان میداد مورد توجه قرار گرفت.
آوینی، متن این فیلمها را خودش مینوشت و گویندگی آن را نیز به عهده داشت. او غیر از ساخت فیلمهای مستند، فعالیت چشمگیری نیز در مطبوعات داشت. مقالات او ابتدا در ماهنامه اعتصام چاپ شد و بعدها در ماهنامه جهاد.
او از سال ۱۳۶۸ ش در ماهنامه سوره مقاله مینوشت. مدتی نیز سردبیر آن بود. مجموعه مطالبی که او در سوره چاپ کرد بیش از ۲۵۰۰ صفحه است.
از کارهای دیگر او راهاندازی ماهنامه «ادبیات داستانی» و تأسیس «دفتر مطالعات دینی هنر» در حوزه هنری بود.
آوینی در سال ۱۳۷۱ ش. بار دیگر ساخت مجموعه تلویزیونی روایت فتح را آغاز کرد و راهی مناطق مختلف جنگی شد. او شنیده بود، دالانهایی در منطقه فکه پیدا شده که پیکر دهها رزمنده ایرانی در آنجا مدفون است.
در ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ او و همکارانش به آن منطقه رفتند. پای سید مرتضی آوینی روی یک مین خنثی نشده رفت. در اثر انفجار، یک پای او قطع شد و بر اثر شدت خونریزی در راه بیمارستان به شهادت رسید.
فیلمهای ساخته شده آوینی که از تلویزیون پخش شد ۲۵ مجموعه بود. نوشتههای او نیز تاکنون در دوازده جلد کتاب منتشر شده است.
وصیت نامه شهید مرتضی آوینی
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند.
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید.
ای شهید، ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش