از نخستین روزهای انقلاب تا به امروز برخی رؤسای جمهور از نظام بیرون رفتند یا مدیران زیادی دچار مشکل شدند، به این دلیل که باورشان از اسلام عوامانه بوده است. از کودکی در خانوادهی متدین تربیت شدند و در زندگی شخصی خود بسیار مقید و بعضاً اهل نماز شب هستند؛ اما در زندگی مدیریتی و اداری خود، سکولار عمل میکنند.
سیاست، همان دیانت در اجرا است. کسی سیاستمدارتر است که چتر دینداری او همهی حوزهی عمل او را بپوشاند؛ یعنی راهحلهای دین برای حکومت، دولت یا وزارتخانهی تحت امر خود را نیز بداند.
متدینین ظاهرگرایان قشری مسلک که دین را تنها در ظاهر آن میبینند، ولی هرگز به اصل توحید در اسلام توجه جدی نداشته و دغدغهیشان جاری نمودن قرآن در جامعه نبوده است، اگر سیاستمدار شدند، لب نگشوده و عرض اندامی نکردند مگر آنکه مدلی که ارائه کردند، لیبرالیستی بوده است. زیرا تحصیلاتشان از دانشگاه، لیبرالیستی بوده است. مبنای بسیاری از علوم ارائه شده در دانشگاههای ما با هزینهی بیتالمال مسلمین، تثلیثی است. دو سال قبل، مقام اول اجرایی کشور که محصول حوزه و دانشگاه است (فارغالتحصیل حوزهی علمیه و نیز فارغالتحصیل دکترا از دانشگاه انگلیس است) در یک سخنرانی و در اعتراض به طرح تحول در علوم انسانی مطرح کرد که: « پایهها و مبانی علم، اسلام و مسیحی و یهودی ندارد »[۱] سپس چند ماه بعد، رهبر انقلاب در دیدار با اساتید دانشگاهها فرمودند: «مبنای علوم انسانی غرب، غیرتوحیدی، مادی و غیرالهیست»[۲]
اینگونه میشود که پس از ۳۹ سال بسیاری از کسانی که یار و همراه امام(ره) بوده و در لباس روحانیت بودند، به تعبیر رهبر انقلاب «از نفس افتادهاند» زیرا معرفتشان آنگونه که باید، توحیدی نبوده است؛ این از آسیبشناسیهای انقلاب است.
[۱] دکتر روحانی – رئیس جمهور – سخنرانی در جمع اساتید برتر کشور – ۱۴ اردیبهشت ۹۳ [۲] در دیدار اساتید دانشگاهها ۱۱ تیر ۹۳