آخرین اخبار
خانه / همراه با شهدا / دانش آموز شهید برات الله محمدزاده

دانش آموز شهید برات الله محمدزاده

بسمه رب الشهدا و الصدیقین

گوهر شهادت در نگاه عرفانی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه

“ما را چه رسد که با این قلمهای شکسته و بیانهای نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل اللّه‏ جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست داده‏اند … مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم… شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان “عند ربهم یرزقون” اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب “فادخلی فی جوهره شهادت، عشق الهی است و شهید، عاشق خدا

قصّۀ این روایت، شرح مختصر زندگی دانش آموز شهید برات الله محمد زاده است که در کربلای ایران “فکه” وادی گردان کمیل و حنظله، شهد شهادت نوشید. فکه معراج شهید حسن باقری، آن سردار متفکر و نابغه جنگ ، و شهید مجید بقایی و سید شهیدان اهل قلم شهید آوینی،

نکند در پیچ و خم زمان یادمان برود که ۳۶ هزار دانش آموز و ۵ هزارمعلم شهید ، به قربانگاه عشق بازی رفتند تا من و تو روزمان در امنیّت و آرامش نو شود.سخن از قصّه‌ایست که آغاز آن عشق و فرجامش وصال است. مادران این قصّه تمام سهم خود از زندگی را در مخمل ارادت به پایندگی اسلام پیچیده‌اند و دریای سرخ چشمانشان را فرش استقبال از تقدیر خدا نموده‌اند. مشی عاشقانه پدران قصّه ما سراسر زیبایی وجمال است. آسمان قصّه عشق همیشه ستاره باران است، ستاره‌هایی که راه کمال را به ما نشان می‌دهند و ما سال‌هاست که به دنبال نشانی ازآسمان، نگاهمان سمت کرامت شهداست. سال‌هاست که سر به آستان امامزادگان عشق فرود آورده‌ایم به امید آنکه نام و یاد شهیدان ما را در پیشگاه عدل الهی سربلند کند

شرح زندگی کوتاه و عاشقانه دانش آموز شهید برات الله محمدزاده

 

برات الله در سال ۱۳۴۲ در روستای سهل آباد یکی از روستاهای شهرستان زادگاه عالم عارف حاج آخوند ملا عباس راشد چشم به جهان گشود، در خانواده‌ای روستایی، اهل ولایت اهل بیت علیهم السلام، که رزق حلال خانواده از راه کشاورزی و کارگاه نمد مالی تامین می شد ، همین تربیت و رزق حلال او را به سمت مسجد و پایگاه بسیج و هیئت متمایل کرد.

روایت سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی درباره فکه:

  •  “مکه برای شما، فکه برای ما، بالی نمی‌خواهم، با همین پوتین‌های کهنه‌ام می‌توانم به آسمان بروم.”

  • شهید آوینی دو روز قبل از عزیمت به منطقه ی فکه، در پاسخ به این سؤال که به کدام منطقه می روی گفته بود:

  •  “می دانی به کجا می روم، به فکه، همان جایی که رزمندگان ما با چشم خود تحویل نفوس شهدا توسط فرشتگان را مشاهده می کردند”

وقتی از هشت سال دفاع مقدس روایت می شود، یعنی امام، یعنی مردم، یعنی از جبهه تا جماران، یعنی اخلاص، یعنی هنر خدایی بودن، یعنی خرمشهر، یعنی فتح المبین، یعنی والفجر هشت، یعنی عبور غواصان از اروند خروشان در سرمای زمستان، یعنی کربلای پنج، یعنی لب های خشک و ترک خورده بچه های رزمنده در جزایر، یعنی پنج روز محاصره در کانال کمیل، یعنی عبور از میدان مین و سیم خاردار،.دفاع مقدس روزهای ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام فصلی که شهدا سرود مردانه زیستن و مردانه رزمیدن و مردانه رفتن را به ما آموختن. فصلی که “ما ” بجای ” من” معنا داشت.

در این روزهای فداکاری مدارس و کلاس درس هم سنگر بود. دانش آموزان دبیرستان شهید مطهری دولت آباد  نمایشنامه ای را طراحی و در منطقه اجرا می کردند این نمایشنامه در آموزش و پرورش منطقه رتبه اول را کسب کرد و در اکثر مدارس، مساجد و روستاهای شهرستان اجرا شد در این نمایشنامه هر یک از دانش آموزان نقشی بعهده داشت برات الله محمد زاده عزیز نقش جوان مومن و حزب الهی و فداکاری را بعهده داشت که در سنگر حفظ نظم و امنیت روزهای بهار پیروزی انقلاب اسلامی به دست منافقین به شهادت می‌رسید. شهید محمدزاده در این نمایش دانش آموزی بسیار هنرمندانه و تاثیر گذار ظاهر شد برات الله با بیان شیوا و جذاب مظلومیت پاسداران حافظ امنیت در در مقابل تماشاگران ترسیم می کرد اجرای شهید قساوت و بی رحمی منافقین و دشمنان انقلاب را برای مردم مجسم می کرد آنچه تاتر و نمایش دانش آموزان دبیرستان شهید مطهری عینیت واقعی بخشید این بود که هشت نفر از دانش آموزان این نمایشنامه با بدرقه باشکوه مردم عازم جبهه شدند و در عملیات والفجر مقدماتی حضور یافتند.از بین این هشت نفر یک نفر به افتخار شهادت نائل شد آن هم دانش آموز شهید برات الله محمد زاده بود گویا انتخاب نقش شهید در نمایشنامه توسط او آگاهانه و از  روی بصیرت بود.

 

روایت پدر و مادر و برادران شهید محمد زاده ازشب وداع شهید باخانواده

برات الله به اتفاق دوستان همکلاسی دبیرستان برای امدادگری و حضور در جبهه و سنگر های خط مقدم حدود یک ماه در مرکز آموزش بهداری سپاه پاسداران در مشهد مقدس دوره آموزش های امدادگری وکمک های اولیه را سپری کرد بعد از دوران آموزش برات الله و دوستانش آماده می شدند برای اعزام به جبهه، مادر شهید روایت می کند روحیات و حالات فرزندم بسیار معنوی و با صفا و صمیمیت شده بود. شبی که فردای آن روز عازم جبهه بودند می گفت مادر من یک شب دیگر مهمان شما هستم امیدوارم درطی این مدت عمرم اگر کوتاهی یا قصوری از طرف من به شما رسیده به بزرگواری خود مرا حلال کنید. پدر و برادران و بعضی از اقوام و بستگان منزل ما بودند چهره نورانی، مصمم و آسمانی شهید شمعی بود که همه در پرتو آن به تماشا نشسته بودیم. برات الله در این شب وداع می گفت مادرجان ، پدر عزیز امشب دیرتر بخوابید بگذارید شما وپدر وبرادران وبستگان که اینجا جمع شدند را خوب ببینم چون مطمئن هستم که دوباره شما را در دنیا نخواهم دید امیدوارم که درقیامت وبا شفاعت ائمه اطهار علیهم السلام همه دور هم جمع باشیم .

یکی از خاله هایش به عنوان نصیحت به برات الله گفت: اگر صبر کنی و دیپلم بگیری بعداً می روی دانشگاه و از این طریق می توانی به انقلاب و نظام اسلامی خدمت کنی. ایشان در جواب گفت: اگر من مثلاً بروم به ارتش و آخرین درجه آن را هم بگیرم در نهایت ممکن است در بستر بیماری یا با مرگ طبیعی این دنیا را وداع کنیم  پس چه مرگی بهتر از شهادت در راه اسلام، چه توفیقی بالاتر از لقاء پروردگار با لباس رزمندگان و شهادت در راه دفاع از انقلاب اسلامی، اطمینان دارم در راه پر افتخار به آرزیم خواهم رسید.

دلنوشته دانش آموز شهید برات الله محمد زاده :

سفارش من به برادرانم که از خودم بزرگتر و یا کوچکترند این است که بیشتر پیرو قرآن و اسلام باشند و پیرو رهبر بزرگوار انقلاب باشند. تلاش کنند تا از سربازان امام زمان(عج) قرار بگیرند

شهید برات الله محمد زاده در خانواده ای مذهبی در روستای سهل آباد شهرستان زاوه خراسان رضوی به دنیا آمد. خصوصیات این شهید را می توان در رعایت تقوا و ولایت مداری و کمک به محرومین و مستضعفین و یاری به انسان های محتاج و نیازمند خلاصه کرد. این شهید بزرگوار با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و سرانجام در بهمن ماه سال ۶۱ به آرزوی دیرینه اش نائل آمد.

در کربلای فکه، حماسه عطش و شهادت رقم خورد

دانش آموزان دبیرستان شهید مطهری و اعضای تیم نمایشنامه ابتلاء از سنگر کلاس درس مدرسه در خط مقدم عملیات والفجر مقدماتی در اورژانس صحرائی بعنوان امداد گر رزمی آماده برای شروع عملیات هستند. هر کدام از امدادگران به همراه تجهیزات کمک های اولیه ، ماموریت این بود که باید از سنگر های  خط مقدم مجروحین را پس از اقدامات اولیه نجات مجروحین با آمبلاس به اورژانس صحرائی منتقل کنیم . عملیات والفجر مقدماتی در منطقه ای رملی و سرزمین شن‌های روان انجام می شد. ماموریت ما تردد کردن از اورژانس تا سنگر های خط مقدم برای انتقال مجروحین بر روی این ماسه های روان در حالی که جاده و مسیر هم خیلی مشخص نبود بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود ماشین های آملانس امکانات خاصی نداشت در قسمت جلو راننده و قسمت عقب امدادگر به همراه یک یا دو نفر و گاهی سه نفر مجروح زیر باران گلوله های توپ و خمپاره و گاهی تیر مستقیم با سرعت زیاد در حال حرکت بودیم دیواره ماشین در اثر اصابت تیر و ترکش مثل تور سوراخ ، سوراخ شده بود.در این شریط شهید برات الله محمدزاده یک بار عازم خط مقدم شد در برگشت . برات الله عزیز با سر وصورتی خاکی و لباس هائی که بخاطر تماس با مجروحین خون آلود شد بود فرمود قاسم جان من بار اولی است که توفیق حضور در جبهه دارم اگر امکان دارد ماموریت من اورژانس باشد و شما با آملانس تشریف ببرید.

از این لحظه شهید محمدزاده در ارژانس برای تخلیه مجروحین و امداد رسانی مشغول شدند این جامانده از قافله شهادت و عاشقی دهها بار مسیر اورژانس تا خط مقدم را برای انتقال مجروحین به همراه بسیجی عزیز آقای ظهوریان که راننده امبلانس بود رفت و آمد کردیم بارها تیر و ترکش به ماشین اصابت می کرد ولی قسمت و روزی ما شهادت نشد یکی دو روز گذشت هر بار که به اورژانس می رسیدم چهره نورانی و معنوی برات الله را می دیدم که سریع درب ماشین را باز می کرد و مجروحین را با بارانکاد با هم به اورژانس منتقل می کردیم

یک روز نزدیک ظهر وقتی از خط مقدم به اورژانس رسیدم برات الله حضور نداشت از دوستان جویای حال شهید محمدزاده شدم گفتند و اثر انفجار یک گلوله خمپاره ترکشی به ناحیه سر برات الله اصابت کرد لذا ایشان را به بیمارستان اعزام کردیم. چندین روز در منطقه فکه و طاووسیه مشغول امداد به رزمندگان بودیم و از آخرین وضعیت برات الله خبری نداشتیم.

در آخرین دست نوشته یکی از شهدای گردان حنظله که پس از ۱۰ سال در عملیات تفحص سرزمین غریب فکه به دست آمد، چنین نوشته شده بود:

امروز، روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم، نان را جیره بندی کرده ایم… عطش همه را هلاک کرده. همه را، جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه(س). زیارتگاه فکه، در عملیات والفجر مقدماتی محل نگه داشتن شهدا و مجروحین لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) و لشکر ۳۱ عاشورا بوده که در سال ۱۳۷۱ پیکر‌های مطهر ۱۲۰ تن از شهدایشان توسط گروهی از همرزمان شهدا کشف شد.

برات الله محمد زاده همان جوانی که تا دیروز  راوی مظلومیت شهدا بود

کوچه ها مان عطر روح الله گرفته بود و ما همپای انقلاب،  رنگ آفتاب گرفته بودیم،  زمزمه نا آرامی های ترکمن صحرا و سر و صدای بنی صدر ها و ترور شخص ها و شخصیت های توسط سازمان منافقین و دعواهای ایدئولوژیک که بالا گرفت خود را وسط معرکه ی نظامی و فرهنگی دیدیم دانش آموز بودیم و باید مظلومیت انقلاب را به گوش صاحبان اصلی آن می رساندیم تا خدای نکرده یاس بر قلب هامان سایه نیاندازد. مسجد ها سنگر فرهنگی بود و هنر،  زبان رسانه  نوپای انقلاب، تئاتر ارزانترین رسانه رکسانا بود.

به هشت نفر هر کدام نقشی سپرده شد تا روایت کنیم حکایت جوان مومنی که به دست منافقین شهید می شود

هر یک از دانش آموزان در نقش خودشان خوب ظاهر شدند

جنگ بالا گرفته بود بازیگران نمایشنامه ابتلا با بدرقه با شکوه مردم که با اسفپند و شیرینی زن و مرد،  کوچک و بزرگ همه آمده بودند و صدای بلنگوی نوای کاروان آهنگران را پخش می کرد از زیر قرآن رد شدیم و سوار اتوبوس هایی که با پرچم های یا حسین و یا اباالفضل العباس علیهم السلام مزین بود عازم جبهه های نور شدیم

فکه میعادگاه ما شده بود دانش آموزان دبیرستان شهید مطهری در نمایشنامه کربلا در مقابل چشم های فرشتگان الهی نقش آفرینی کردیم

برات الله محمد زاده همان جوانی که تا دیروز  راوی مظلومیت شهدا بود و در نقش خودش خوش درخشیده بود در فکه و میعاد کانال کمیل بیشتر از همه ما درخشید گویا نمایشنامه ما هشت نفر در عرصه ی عینی به واقعیت می پیوست

برات برات رهایی خود را از زمین گرفت من که در آن نمایشنامه به سوک او می نشستم حالا همه ماتم زده رفق و همکلاسی شدیم

این بار در واقعیت باید مرثیه می سرودیم سهم شهادت شد سهم ما حسرت، در شب خداحافظی به پدر و مادر و برادران گفته وداع آخر من با شما ست در نمایشنامه هم نقش شهید را داشت و امروز ستاره آسمان کربلای ایران فکه ما که تا دیروز بر مدار خورشید به شهیدان طواف می کردیم امروز منظومه ی شمسی شده ایم که خورشید مان برات است

جهاد همچنان باقی است ما دانش آموزان دیروز معلمان امروز شده ایم و هر کسی همان شد که انتخاب کرده بود

دفاع همچنان باقی است و صحنه نمایش همچنان پا برجاست و تماشاچیان هنوز منتظرند باده آخرالزمان پیش روی ماست سرنوشت ما هشت نفر ادامه دارد

شما چند نفر هستید و چه خواهید کرد؟

از هشت نفر ما برات الله محمدزاده در والفجر مقدماتی آسمانی شد

عملیات با همه مشکلات و سختی ها در کربلای ایران ، بیابان های رملی فکه پایان یافت بچه ها با حال و هوای بعد از حضور درصحنه های مختلف ایثار و فداکاری ، شهامت و شهادت راهی اهواز شدیم هنوزگرد وغبار برچهره همسنگران برات الله بود که دوستان همولایتی خبردادند محمدزاده شهید شده و با حضور با شکوه مردم تشیع و در آرامستان روستای سهل آباد دفن شده است. صدای شیون و ناله همکلاسی ها بلند شد خدایا بدون برات الله چگونه در جمع مردم حاضر شویم . خدایا پدر و مادر شهید محمدزاده را چگونه ملاقات کنیم. هر کسی درد دلی را بیان می کرد. چه شد بعضی از ما تا حالا چند بار جبهه آمدیم خداوند ما نپذیرفت ولی شهید محمدزاده در سفر اول گلچین شد و از بین ما پرواز کرد گویا برات الله شهادت به الهام شده بود انتخاب نقش شهید در نمایشنامه از روی آگاهی بود شهید محمدزاده در شب وداع با خانواده گفته بود این خداحافظی آخر من با شماست انشاء در محضر عدل الهی همنشین با شهیدان  و اهل بیت علیهم السلام باشیم . اخلاص، فداکاری، معنویت و صفای باطن برات الله باعث شد به رفیع شهادت نائل شود.

همکلاسی ها دبیرستان شهید مطهری و همسنگران عملیات والفجر مقدماتی محزن در فراق دوست

همکلاسی ها دبیرستان شهید مطهری و همسنگران عملیات والفجر مقدماتی محزن در فراق دوست و هم نفس همراه با سایر رزمندگان اسلام پس از تحویل تجهیزات با قطاری عازم مشهد الرضا شدیم در کوپه قطار حال و هوای دیگری بود خاطرات شهید محمدزاده یکی یکی در ذهن ما یادآوری می شد به اتفاق دوستان مشغول قرائت زیارت عاشورا شدیم دلهای محزون و رنج فراق دوست و همکلاسی باعث می شد در حال زیارت اباعبدالحسین علیه السلام صدای گریه و مناجات و دلدادگی بچه ها بلند تر از حد معمول باشد در لحظات و در بین مناجات و زیارت پر فیض عاشورا یکی از رزمندگان عزیز وارد کوپه ما شد. کتاب زیارت عاشورا را گرفت و با صدای بسیار دلنشین و البته با لهجه عربی زیارت عاشورا تا پایان سجده زیارت قرائت کرد.بعد از دعا مشخص شد این برادر مهممان از مجاهدین عراقی سپاه بدر است ایشان از علت گریه ها و ناراحتی ما سوال کرد.خدمت ایشان عرض کردیم ما ۸ نفر دانش آموزان دبیرستان عازم جبهه شده ایم حالا یکی از جمع ما به شهادت رسیده است بچه ها از اینکه بدون دوست و همکلاسی به محل اقامت می روند ناراحتند این برادر مجاهد عراقی بصورت خیلی مختصر پیرامون مقام منزلت شهید بیاناتی فرمود و سپس گفت شما ۸ نفر بوده اید ویک نفر به شهادت رسیده است ما جوانان در کربلا و نجف حدود ۸۰ نفر هم عهد شدیم برای مبارزه با رژیم بعث عراق و صدام ملعون الان که با شما صحبت می کنم از ۸۰ نفر و ۸۰ خانواده و بستگان ما فقط سه نفر باقی مانده ایم بسیاری از اعضای گروه و خانواده و بستگان ما توسط استخبارات عراق دستگیر و به شهادت رسیده اند تعدادی هم به ایران آمدیم و در سپاه بدر در جبهه های نبرد علیه صدام بودیم در حال حاضر سه نفر در قید حیات هستیم و سخنان برخاسته از جان این مجاهد فی سبیل الله باعث آرامش بچه ها شد. این برادر عضو سپاه بدر در خصوص خفقان و ظلم های رژیم بعث عراق مطالبی فرمود از جمله اینکه از خاندان آیت الله حکیم به خاندان شهادت و فداکاری شهرت یافته و تاکنون ۶۴ نفر از افراد این خانواده توسط صدام به شهادت رسیده اند. در ۱۳۶۳خورشیدی مزدوران‌ بعثی‌ عراق‌ در یک‌ حمله ‌ناجوانمردانه، ۷۰ تَن از خانواده‌ وی را که‌ در میان‌ آنان‌ کودکان‌ و افراد مسنی‌ بودند، دستگیرکرده‌ و به‌ زندان‌ انداختند و اکثریت  آنها مظلومانه به‌ دست‌ رژیم‌ بعثی‌ عراق‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. بعثی ها حدود یک سال پس از دست یابی به قدرت،کارتضعیف و نابودی حوزه علمیه نجف اشرف را آغاز کردند،دهها تن از علمای بزرگ و برجسته را در شهرهای گوناگون به قتل رساندند.صدها تن از اساتید و علما و طلاب به ویژه روحانیون غیرعراقی را تبعید کردند که در نتیجه، حوزه علمیه و شهرهای عراق از وجود روحانیون و ائمه جمعه و جماعات خالی شد. وعاظ و خطبای مجالس عزاداری سرور شهیدان امام حسین(ع) که نقش چشمگیری در گسترش آگاهی عمومی داشتند از تعقیب مأموران امنیتی حزب بعث مصون نبودند. برگزاری آیین های سخنرانی مذهبی و عزاداری پیروان اهل بیت(ع) منع شد. علیهم‌السّلام گفتنی‌های بسیاری دارد… از سفرهای عاشقانه و داوطلبانه گرفته تا شهادت و جانبازی و هزار حرف ریز و درشت دیگر… رزمنده‌های این جبهه دست کمی از بچّه‌های دوران دفاع مقدّس ندارند همه… چیز شبیه کربلاست؛ تبعیّت از ولایت، شهادت، صبر، جانبازی، حماسه و جاری کردن حیات در تاریخ آدم‌ها..

 

وصیت نامه دانش آموز شهید برات الله محمد زاده

بسمه تعالی

أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

با نام ویاد خدا که ارامش بخش دلهاست.بانام خداوند بزرگ وبا درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی خمینی بت شکن وبا سلام گرم من به شهیدان از صدر اسلام تاکنون وسلام بر رزمندگان اسلام ،وصیت نامه ام را اینگونه شروع میکنم.من خوشحالم که در این راه به شهادت برسم واز سربازان امام زمان عج قرار بگیرم من از اول هدفم الله بود.واین را میدانم که شهادت نصیب هر کس نمی شود شهادت ولقاء پروردگار برای من،خانواده وپدرو مادر عزیزم افتخار است .پدرو مادر عزیزم افتخار کنید که چنینن فرزندی با سعادت پرورش داده اید و فرزندتان را در راه خداوند قربانی کرده اید.پدر ومادر عزیزم من خواهشی که ازشمادارم این است که صبور باشید مبادا ناراحتی شما باعث خوشحالی دشمنان انقلاب شود.خدارا شاکرو سپاس گزار باشید که همچون امام حسین ع فرزندی را در راه خداوند داده اید .سفارش به برادرانم این است که پیرو قران و اسلام باشند.پیرو رهبر بزرگوار باشند.ان شاالله شماهم از سربازان امام زمان عج قرار بگیرید.برادران عزیز شفارش میکنم نمام اعمال وگفتارتان حتی اب خوردن همه برای خدا وندباشد.که نعمت زندگی وحیات واقعی رامی خواهد کارتان خالص برای خدا باشد

برادران عزیزم شما را سفارش میکنم به پدر ومادر نهایت احترام وتکریم را داشته  باشید مبادا پدرومادر اذیت شوند.برادران عزیزم پیرو رهبر کبیر انقلاب امید مستضعفان جهان باشید.ازطرف من به تمام اقوام و فامیل وهمسایگان واهالی روستای سهل اباد سلام برسانید.سفارش دیگرم این است مرادر ارامستان روستای سهل اباد در کنار اجدادوبستگان به خاک بسپارید.بعد از سن تکلیف به لطف خداوند اقامه نماز وروزه داشته ام وحتی قبل از سن تکلیف با دعای خیر پدرومادر بانماز و روزه وعبادات الهی مانوس بوده ام ولی چند روزی روزه ماه مبارک رمضان از باب احتیاط برای من انجام شود.

 

آسمانی شدن دلی می خواهد به وسعت آسمان

آسمانی شدن نه بال می‌خواهد و نه پر، دلی می خواهد به وسعت آسمان مردان آسمانی بال پرواز نداشتند.تنها به ندای دلشان لبیک گفتند و پریدند

در چهل دومین طلوع فجر انقلاب اسلامی و یادبود سی و هشتمین سالگرد اولین شهید روستای ولایتمدار سهل آباد دانش آموز شهید برات الله محمدزاده رایحه محبت و معرفت را از دل نوشته های شهید محمدزاده عزیز استشمام می‌کنیم که در بخش هایی از وصیت نامه او به نگارش درآمده است

  • سفارش من به برادرانم این است که اگر آب می خورید برای خدا باشد زندگی میکنید برای خدا باشد

  • خدا را از یاد نبرید

  • شکر نعمت های خدا را به جای آورید

  • نماز های تان را در اول وقت بخوانید

  • مادرم من برای رضای خدا در راه او می‌روم اگر به شهادت رسیدن برایم زیاد گریه نکنید و دشمنان اسلام و قرآن را با گریه های تان خدای نکرده شاد نکنید

  • سفارش دیگرم به برادرانم این است که به پدر و مادرتان در کارها کمک کنید و به آنها احترام بگذارید

  • اگر حقی از خدا بر گردن شماست از جمله نماز و روزه ماه مبارک رمضان قضای آن را به جای آورید توجه به حق الله را رعایت کنید

  • اگر حقی از مردم بر گردن شماست آن را ادا کنید توجه به حق الناس داشته باشید

  • از آزار و اذیت دیگران خصوصاً کوچکترها بپرهیزید

  • پشتیبان انقلاب اسلامی باشید و راه امام را ادامه دهید و از امام امت و امید مستضعفان جهان است پیروی کنید

 

 

درباره خسروی ابوالقاسم

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشودفیلدهای الزامی علامت دار شده اند *

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.